امام مهدی (عج)
او نگران ما بود و خدا را از خود خدا برای ماگدایی میکرد
دو شنبه 25 فروردين 1393برچسب:, :: 17:17 :: نويسنده : نیلوفر به نام خداوند بخشاینده و مهربان سلام عشقم خوبی؟ خیلی وقته ازمون خبری نیست این ما چی شده؟ من ...تو.....جدا از هم دلم تنگه اینقدر که دیگه عادت کردم !روی یه تخته سنگ نشستم و به کوه های جلوم خیره شدم فقط حس میکنم که باید نگاه کنم شدم یه پاره سنگ آه خدایا بهم نگاه کن حتی نمیدونم ازت چی بخوام من نمیدونم چی میخوام فقط میدونم که مدام بهونه میگیرم خدایا! واقعا دلم میخواد بلند شوم و پرواز کنم اما بالی ندارم دلم میخواد داد بزنم : آهای دنیا تو رو نمیخوام من فقط یه لحظه میخوام فقط یه لحظه ! که فقط یه بار بشینم جلو عشقم و بهش نگاه کنم بگم خیلی برام سخته تو قایقم تو نیستی منم به این همه رود خانه بزرگ نگاه میکنم اما نمیدونم کجا پهلو بگیرم خدایا خسته ام خیلی برات دویدم که بهت برسم ازت یه نشون میخوام که بگی که کنارم هستی من همین یه لحظه رو میخوام نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|