امام مهدی (عج)
او نگران ما بود و خدا را از خود خدا برای ماگدایی میکرد
یک شنبه 28 آبان 1391برچسب:, :: 20:43 :: نويسنده : نیلوفر به نام خداوند بخشاینده ومهربان ماه محرم بود من در دفترم مشغول به کار بودم شب شده بود از خستگی به سمت پنجره رفتم و به بیرون نگاهی انداختم تاسف بر انگیز بود همه داشتند چشم چشرونی میکردند بیشتر مد لباس مشکی بود ! و صدای طبل جوری ریتم داشت که همه رو شاد میکرد خنده داره محرم ما رو باش!!!!!!!!! تو دلم گفتم یا امام حسین تو با چی خوشحال میشی وقتی همه داشته هات رو فدا کردی ؟! با این عذاداری!؟؟ نه تو خوشحال نمیشی پس با چی !؟؟؟؟؟؟ از پنجره دور شدم وبه کار خودم مشغول شدم! دیگه نیمه شب هم گذشته بود خیلی خسته شده بودم ! ماشین رو روشن کردم و با بی رغبتی راهی برگشت شدم این اتوبان همت هم که طبق معمول ترافیک بود به دور برگردان رسیدم تا پیچیدم دیدم زنی به خود میپیچد و فریاد میزد و دو کودکش هم کنارش با مظلومیت گریه میکنند خودم را به آنها رسیدم ! زن بیچاره نای حرف زدن نداشت فقط ناله میکرد از درد! آنها را سوار ماشین کردم و به بیمارستان......... دکتر گفت سنگ کلیه داره فعلا با مورفین آرومش کردم تا بعدا ببینم آزمایشش دقیقا چی نشون میده ! به سراغ داروهایش رفتم آنها را از داروخانه گرفتم و به اتاق او رفتم البته کمی طول کشید اما دیدم که شوهر آن زن آمده بود شاید فرزندانش تماس گرفته بودند!؟ هرچه پول نقد داشتم داخل دارو ها گذاشتم و یکی از بچه هایش را صدا زدم کیسه دارو ها را به دستش دادم و رفتم به نظرم خانواده فقیری می آمدند ولی من هم دیگر بیشتر از آن نداشتم و هر چه در توان داشتم انجام دادم ! نم نم بارون میآمدبه سراغ ماشین رفتم تا برگردم خانه ! اما سرم گیج رفت بی حال شدم شاید از خستگی بود نمیدانم اما تا خواستم بیفتم کسی مرا گرفت کمکم کرد تا روی نیمکت بشینم کمی بهم آب داد و گفت : تو منو خوشحال کردی! انسانیت صفت گمشده این زمینی ها شده !متشکرم که نگذاشتی ناپیدا شود انسانیت من تشنه آب نبودم من تشنه انسانیت و وفاداری بودم خیلی متشکرم که جرعه ای به من دادی! سه شنبه 16 آبان 1391برچسب:, :: 19:46 :: نويسنده : نیلوفر به نام خداوند بخشاینده ومهربان میدانم نوشنه هایم مشوش است ذهنم به هر سو میپرد زبان در کامم گره خورده حرفی نمیزند! از کجا شروع کنم تا عقده دل باز کنم ! من کم گذاشته ام برای خدا برای او برای خودم برای همه ! من کم شده ام خیلی هم کم ! خودم به گوشه ای تکیده ام کسی باعث نشده! ولی نمیدانم بهر چه چنین بی وفا شده ام یارم ازم دور است یا اوهست من کور شده ام من درگیر خویش شده ام من خود خواه شده ام من ,من شده ام ,ما دیگر نیست من !,مارا فراموش کرده است آه شرمگینم ! خدایا شرمگینم منکه همه جا داشتن تورا ادعا کردم اما حالا بی تو در این ظلمتکده خود باعث تنهایی ام شده ام من متاسفم خدایا متاسفم! یارم دلدارم متاسفم! در حضور تمام کسانی که این مطلب را میخوانند من از شما پوزش میطلبم ! نیلوفر در برابر شما خجل است مرا ببخشید من بد شده ام آه آه آه خدایا معجزه کن معجزه کن من در لبه پرتگاه باز خود را میبینم آه کور شده ام تو را نمی بینم میدانم هستی اما من بصیرتم به تاراج رفته من خود باعث دور شدن شدم تو مرا تنها نگذاشتی اما من بد کرده ام خدایا خودم را از یاد برده ام یارم را از یاد برده ام نمازم کمرنگ شده سجاده ام خاک خورده قرانم به گوشه ای افتاده آه خدایا مرا به خودم باز گردان بگذار باز بنده خوب تو باشم راه را یادم بده مرا به خودم نشان بده یارم را به من بازگردان خدایا کمکم کن به نام خداوند بخشاینده و مهربان
هر پگاه نجوا کنید : امروز من انتخاب میکنم هوشیارانه به درس هایی که زندگی به من می آموزد توجه کنم آگاهانه می کوشم تا امکانات خویش را ببینم و عاقلانه انتخاب کنم از مشکلات گذشته دوری میجویم و قاطعانه در عین حال با بصیرت و احتیاط عمل میکنم .من شاگرد زرنگ زندگی هستم! وقتی ایمان داشته باشیم همه چیز به سوی یگانگی با خدا در حرکت است آنگاه موانع دارای معنا و مفهوم و به شکل متفاوتی خواهند بود از دیدگاه بشری این موانع بازدارنده هستند اما در بینش الهی آگاهانه و آموزنده!
آخرین مطالب پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|